بیوگرافی بهناز جعفری و همسرش + جدیدترین تصاویر اینستاگرامش
بهناز جعفری متولد 1353 در تهران و بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون میباشد. او فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد اسلامی است. بهناز جعفری بازیگر زن سینما و تلویزیون متولد سال ۱۳۵۳ در تهران می باشد. وی فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد اسلامی است. گفتنی است بازیگر فیلم خانه ای روی آب بهمن فرمان ارا با این فیلم اولین سیمرغ خود را به دست آورده است.
شروع فعالیت بازیگری بهناز جعفری در یک نگاه
در زندگی بهناز جعفری آمده است که «بهناز جعفری» در اوایل دهه ۷۰ با نمایش «سلطان مار» نوشته «بهرام بیضایی» و کارگردانی «گلاب آدینه» پا بر صحنه تئاتر گذاشت و همزمان با تحصیل در رشته ادبیات نمایشی و فارغشدن از آن تجربه های کاری خوبی با فیلمسازان خوبی داشته است.
نقشهای گوناگونی را بر صحنه تئاتر و سینما آفریده و دو بار در جشنواره بین المللی فجر برای فیلمهای «خانهای روی آب» و «تلفن همراه رئیسجمهور» برنده سیمرغ شده و مورد تقدیر قرار گرفته است.
مدتی است که بیماری «اماس» درام سختی را در برابر او قرار داده، اما او با پشتکار و انرژی خوبی که دارد، همچنان استوار روی صحنه ایستاده و از پس این نقش و دیالوگ های سخت آن به خوبی برآمده است.
فیلم های سینمایی جعفری
پاسیو (1396)
پرسه در حوالی من (1395)
سمفونی تولد (1395)
به دنیا آمدن (1394)
خشم و هیاهو (1394)
گیتا (1394)
لانتوری (1394)
هفت ماهگی (1394)
خانه دختر (1393)
دلم می خواد (1393)
پنج ستاره (1392)
ساکن طبقه وسط (1392)
ابرهای ارغوانی (1390)
تلفن همراه رئیس جمهور (1390)
جیب بر خیابان جنوبی (1390)
مادر پاییزی (1390)
یک خانواده محترم (1390)
ترانه کوچک من (1388)
حوالی اتوبان (1387)
زمانی برای دوست داشتن (1386)
از دور دست (رامین محسنی، 1384)
باغ های کندلوس (ایرج کریمی، 1383)
بیدار شو آرزو (کیانوش عیاری، 1382)
نگاه (سپیده فارسی، 1383)
چند تار مو (ایرج کریمی، 1382)
تهران ساعت 7 صبح (امیرشهاب رضویان، 1381)
غوغا (سعید سهیلی، 1381)
خانه ای روی آب (بهمن فرمان آرا، 1380)
نگین (اصغر هاشمی، 1380)
آب و آتش (فریدون جیرانی، 1379)
مسافر ری (داود میرباقری، 1379)
جام جان (فیلم کوتاه، فقط گفتار متن، 1379)
کاپوچینو (فیلم کوتاه – فریدون جیرانی، 1378)
تخته سیاه (سمیرا مخملباف، 1378)
عشق طاهر (محمدعلی نجفی، 1378)
تنها در تهران (فیلم کوتاه، 1377)
سینما سینماست (سید ضیاءالدین دری، 1375)
حریف دل (عبدالرضا گنجی، 1375)
روسری آبی (رخشان بنی اعتماد، 1373)
جاده عشق (رجب محمدین، 1372)
بهناز جعفری در تلویزیون
نفس (جلیل سامان – 1396)
زیر پای مادر (بهرنگ توفیقی – 1396)
چرخ فلک (عزیزالله حمیدنژاد، بهرام عظیم پور و احسان عبدی پور – 1395)
دندون طلا (داوود میر باقری – 1394)
همه چیز آنجاست (شهرام شاه حسینی – 1393)
آب پریا (مرضیه برومند – 1392)
یادآوری (حجت قاسم زاده اصل – 1392)
عبور از پاییز (مسعود شاه محمدی – 1388)
مختارنامه (داود میرباقری – 1387)
بیداری (بهرام عظیم پور – 1386)
کلانتر 3 (محسن شاه محمدی – 1380)
دوران سرکشی (کمال تبریزی – 80 / 1379)
خاک سرخ (ابراهیم حاتمی کیا – 1379)
عید آن سال ها (سعید ابراهیمی فر – 1378)
بگذار آفتاب برآید (حسین مختاری – 1378/1377)
زمان شوریدگی (محمدعلی نجفی – 1378)
غبار نور (محمدرضا اصلانی – 1375)
تئاتر
اتاق ورونیکا (رضا ثروتی، 1394)
برنارد مرده است (علی سرابی، 1394)
مرداب روی بام (رضا گوران، 1394)
مردی برای تمام فصول (بهمن فرمان آرا، 1393)
ننه دلاور و فرزندان او (زهرا خیالی صبری، 1393)
شام با دوستان (آیدا کیخایی، 1392)
کانگورو (نادر برهانی مرند، 1391)
مشروطه بانو (حسین کیانی، 1390)
آقای اشمیت کیه؟ (داود رشیدی، 1390)
نورا (علیرضا کوشک جلالی، 1389)
داستان یک پلکان (رضا گوران، 1389)
عشق لرزه (سهراب سلیمی، 1389)
کوکوی کبوتران حرم (علیرضا نادری، 1387)
آنتیگونه در نیویورک (هما روستا، 1386)
عشقه (محمد رحمانیان، 1386)
گوشه نشینان آلتونا (مریم معترف، 1385)
بدون خداحافظی (کتایون فیض مرندی، 1385)
آرامش از نوعی دیگر (شبنم فرشادجو، 1385)
اسب ها (محمد رحمانیان، 1383)
مرغ دریایی من یا چخوف صاد (محمد رحمانیان، 1383)
شب هزار و یکم (بهرام بیضایی، 1381)
روز رستاخیز (فرهاد مهندس پور، 1378)
دندون طلا (داود میرباقری، 1376)
همزاد (امیر دژاکام، 1375)
نی لبک و بهمن (فرهاد مهندس پور، 1375)
سلطان مار (گلاب آدینه، 1372)
جوایز بهناز جعفری
سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل زن بیست امین دوره جشنواره فیلم فجر – خانه ای روی آب
دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن سی امین دوره جشنواره فیلم فجر – تلفن همراه رئیس جمهور
بیماری بهناز جعفری در خندوانه
بهناز جعفری در برنامه خندوانه درباره ابتلایش به بیماری ام اس گفت:
«بله چند سال پیش بود که من احساس افت شدیدی در توان جسمانیام شدم و دیگر حتی قادر به برداشت وسایل نبودم و ظروف از دستم می افتاد. حتی سر کار آقای فرمان آرا به سختی میتوانستم از پلهها بالا بروم و خیلی فشار به من آمد، ابتدا فکر میکردم که به دلیل مشکلات عصبی است تا اینکه فهمیدم مبتلا به اماس هستم.به دلیل شناختی که از بیماری نداشتم فکر میکردم که دیگر باید خانه نشین شوم و یک گوشه بیحرکت باشم ولی این بیماری چشم دل من را روشن کرد و رابطه من را با خدا خیلی قویتر کرد و به او نزدیکتر شدم. الان هم اگر مدت کار طولانی شود، بیماریام تشدید میشود. ولی روحیه خوب و خیلی عالی دارم.»
در برابر اماس گارد نگرفتم
اولین برخورد من با اماس طوری بود که اصلا سر و صدا نکردم و واکنش هیجانی خاصی نشان ندادم. فکر میکنم لحظه اول شنیدن این خبر برای همه آدمها حتی به لحاظ شیمی بدن، لحظه خاصی است و معمولا واکنش بهت و ناباوری نشان میدهد، اما من خیلی راحت و حتی تا حدی خنثی برخورد کردم.دکتر گفت که به اماس مبتلا هستی و من گفتم عه؟ من هیچ گاردی در برابر اماس نگرفتم و واکنش عجیب و غریبی نداشتم که بگویم ای داد، ای هوار! آن را پذیرفتم و برای درمان اقدام کردم. وقتی درمان و تزریق کورتون را شروع کردم، فهمیدم که درباره این بیماری بیاطلاع و کمدانش هستم. به نظرم کلمه اماس کمی مهیبتر از خود بیماری است و معمولا با شنیدن اسم این بیماری ترس ایجاد میشود. در طول اولین روزهای درمانم، دیدم که پرستاران چقدر راحت از اماس حرف میزنند و آن را یک بیماری هولناک غیرقابل درمان نمیدانند.
همه بگو و بخند میکردند و روند درمان را توضیح میدادند.هیچکس از یک موضوع هیولایی صحبت نمیکرد و حتی یکی از پرستاران برایم تعریف کرد که خودش هم از سالها پیش به اماس مبتلاست و دو بار هم زایمان کرده است. دیدم زندگی با اماس هم جریان دارد و فقط باید روی بعضی مسائل مثل استرس کنترل داشته باشم.اماس من را آرامتر کرده و چشم دلم را باز کرده است. من از چشم سر به چشم دل رسیدم. همین که به خود خویشتنم آگاه شدم برایم اتفاق بسیار جالبی بوده است.هیچ کسی، هیچ کتابی، هیچ انسان فرهیختهای و هیچ نقشی نتوانست چنین تاثیری روی من بگذارد؛ جز همین اعصاب بدنم که خودشان را تخریب میکنند. این اتفاق باید در وجود و بدن من بیفتد که آگاهی پیدا کنم و چشم دلم باز شود. این است که از این اتفاق خیلی لذت بردم و بسیار روی زندگی شخصیام تاثیر گذاشت.
اعترافات صادقانه بهناز جعفری در «دورهمی»
بهناز جعفری، بازیگر تئاتر و تلویزیون که (دوشنبه۱۲فروردین ۹۹) مهمان برنامه «دورهمی» با اجرای مهران مدیری بود درباره وضع موجود پیش آمده صحبت کرد و هنگام معرفی فیلم به مخاطبان نام مینی سریال« چرنوبیل» را آورد و اوضاع موجود را با آن حادثه مقایسه کرد.
در بخشی از برنامه مهران مدیری از مهمان خود خواست تا چند فیلم و کتاب خوب به مخاطبان خود معرفی کند و جعفری نیز در پاسخ گفت:
«در این اوضاع کرونایی که پیش آمده و من به شخصه کمی بی انگیزهام و دلم میخواهد تا اوضاع هرچه زودتر تمام شود، دل را به دریا زدم و « چرنوبیل» را دیدم که توصیه میکنم همه آن را ببینند. البته من خیلی علاقه به خواندن و دیدن زندگینامه دارم و زندگینامه «مارادونا» را دیدم که خیلی جذاب بود.»
مدیری در ادامه گفت: «من فوتبالی نیستم و دانستن زندگی مارادونا هم اصلا برایم جالب نیست ولی حتما فیلم قشنگی است.
یکم خود مارادونا عجیب است در هر مقطعی از زندگیش یک خل بازیهایی درآورده و به نظرم موجود عجیبیست (منظور خُل بازی خوب است).»
بهناز جعفری در ادامه درباره عمل به توصیه های پزشکی در دوران شیوع «کرونا» گفت:
« همه چیز به خودمان بستگی دارد باید یک مقدار مردمان حرف گوش کن تری باشیم و نگذاریم فاجعهای رخ دهد چون دنیای پزشکی مواردی را به ما گوش زد می کند.»
در ادامه مدیری از جعفری سوال بله یا خیر بود و جعفری در هنگام پاسخ به سوالات اعتراف کرد که انسانی انتقاد پذیر، ولخرج و مغرور است که گاهی هم حسادت میکند و اساسا آدم سحر خیزی نیست، تمایلی به آینده نگری ندارد و درگذشته یک جوان ریسکپذیری بوده که حالا دیگر آن شادی و جسارت را ندارد.
پیشنهاد مدیری به خانم بازیگر برای ازدواج با یک مرد ژاپنی
در بخشی از گفتگو جعفری درباره اولین کار خود گفت:
اولین کار من روسری آبی بود. سالها آقای انتظامی را که می دیدیم می گفتم سلام من افتخار بابا هستم، چون در فیلم، اسم من افتخار بود.
بازیگر زیر پای مادر درباره بیماری ام اس گفت:
سالنی که در آن تئاتر “مردی برای تمام فصول” آقای فرمان آرا را کار میکردیم، پلههای زیادی داشت. شبها فکر میکردم پاهایم در قیر فرو رفته و نمیتوانستم آنها را کنترل کنم.
بهناز جعفری و بازیگر فیلم بالن
بعد از چند جلسه فیزیوتراپی هم وضعیت تغییری نکرد تا اینکه ام ارای دادم و دکتر تشخیص داد که به بیماری ام اس مبتلا هستم. با این حال نا امید نشدم، درباره ام اس تحقیق کرده و با آن کنار آمدم.
مدیری در ادامه درباره علاقه این بازیگر به تله تئاتر سوال کرد و او پاسخ داد: تله تئاتر را خیلی دوست دارم و برایم سوال است که بخش تله تئاتر سازمان چه شد؟ زیرا من خانم جمیله شیخی را با همان تله تئاترها شناختم. البته باید بگویم که من تئاتر هملت شما در تئاتر شهر را دیدم، در آن نمایش شما یک جوان چابک شمشیر باز بودید.
جعفری در جواب سوال همیشگی مدیری درباره ازدواج گفت: ازدواج نکردم، چون دوست دارم شناسنامه ام سفید باشد (خنده)
مدیری گفت: تا حالا این دلیل را نشنیده بودم.
جعفری عنوان کرد: متولد ۵۳ هستم باید زودتر ازدواج میکردم و الان دیگر وقت اش نیست.
بازیگر سریال خاک سرخ درباره تکنیک در بازیگری گفت: تکنیک در بازیگری بسیار مهم است، من تکنیک نداشتم و به همین خاطر سالها با رنج و فشار شب اول قبر به یک نقش میرسیدم، اما امروزه شرایط برایم متفاوت شده است.
جعفری درباره سفر به ژاپن گفت: به نظرم وقتی که برای یک جشنواره به توکیه رفتم، به یکی از آرزوهای بزرگم در زندگی رسیدم. پیش از آن هروقت اسم ژاپن می آمد چهار ستون بدنم می لرزید، اما زمانی که در خاک آن قدم گذاشتم، احساس می کردم که مثل یک رویا گذشت ودلم نمیخواست حال خوبم را با کسی شریک کنم.
مدیری با توجه به علاقه جعفری به ژاپن گفت: پیشنهاد میکنم حالا که به ژاپن علاقه دارید، با یک مرد ژاپنی ازدواج کنید.
جعفری درباره آشپزی گفت: آشپزی دوست دارم و چنان آشپزی میکنم که حیرت انگیز است.
مدیری گفت: خوش به حال شوهر ژاپنی شما (خنده)
در بخش دیگری از گفت و گو مدیری درباره خبرنگاران از او سوال کرد و جعفری پاسخ داد: خبرنگاران میتوانند آدم را به اوج ببرند و این بستگی به جایگاه خود شخص بازیگر دارد. واقعا با نهایت تواضع میگویم که تعدادی از بازیگران را کوه تکان نمیدهد، اما باز هم دچار حاشیه هایی می شوند.
وی افزود: البته باید بگویم بعد از اتفاقی که برای من افتاد برای دیدن دوست خبرنگارم رفتم. ما همیشه با خواندن یک نقد از یک خبرنگار یا منتقد خودمان را محک میزدیم ومن با یک تلنگری از یک خبرنگار هوشیار میشدم، اما سال هاست که این مسئله گم شده است.
بهناز جعفری: ستاره نیستم اما انعطافپذیرم
فیلم «سهرخ» آخرین ساخته «جعفر پناهی» با بازی خوب او در یکی از بهترین سئانس های «هفتادویکمین فستیوال فیلم کن» به نمایش درآمد و مورد استقبال شدید تماشاچیان قرار گرفت. بعد از اختتامیه جشنواره فرصتی شد تا در کن با این بازیگر که به قول خودش «ستاره نیست، اما انعطاف پذیر است» گفتوگویی داشته باشم.
شما سالهاست که در صحنه تئاتر، پرانرژی در حال فعالیت هستید و همچنین سابقه کاری خوبی در سینمای ایران با داشتن دو جایزه از جشنواره فجر دارید. کار با جعفر پناهی چه چیز جدیدی به تجربیات شما اضافه کرد؟
من با کارگردانان خوبی کار کردم که زبان سینمای آنها به واقعیت و نوعی سینمای مستند نزدیک بود، مثل کیانوش عیاری، سمیرا مخملباف و حتی «پیروز کلانتری» با مستند «تنها در تهران» که پرترهای از زندگی من بود و حالا «جعفر پناهی».
تجربه من ماحصل نزدیکی خودم به واقعیت «بهناز جعفری» است و به همین دلیل با اسم خودم در این نقش ظاهر شدم و این همان چیزی بود که کارگردان از من توقع داشت و ذکر این نکته حائز اهمیت است که من بدون حواشی مربوط به کار آقای پناهی، تمامقد بهعنوان یک بازیگر در این کار حضور داشتم.
زندگی بهناز جعفری بازیگر
تقریبا ۱۸ سال بین اولین حضور شما در جشنواره کن تا به امروز میگذرد. فضاسازی واقعگرایانه فیلم «تختهسیاه» نیز به نوعی سینمای مستند داستانی نزدیک بود، آیا فکر نمیکنید این تجربه زمینهساز حضور دوباره شما در جشنواره کن باشد؟
من با کارگردانان درجهیکی کار کردهام که هیچگاه از دست یکدیگر کپی نکردند. در واقع وقتی سراغ من میآمدند دنبال یک ویژگی از من بودند. خیلی ستاره نیستم و در عین حال انعطاف پذیرم، سعی میکنم در کمپوزیسیون محیط کاری که قرار دارم خودم را هرچه زودتر با عوامل فیلم تطبیق دهم و با زبان کارگردان هماهنگ شوم و در عین حال فالش و خودمحور نباشم.
من در یکی از فیلمهایی که «شهاب رضویان» ساخت، نقش بهنازی را بازی کردم که دچار چالش با یکی از طرفدارانش شده بود و در آن فیلم هم از من بهعنوان یک استار دعوت نشد، بلکه بهعنوان بازیگری که سعی دارد دردهای یکی از طرفدارانش یا به نوعی یک همنوع را درک کند، حاضر شدم.
برداشت شما از علت حضور این فیلم در جشنواره کن چیست و این موقعیت و موفقیت بهوجودآمده را چطور ارزیابی میکنید؟
خوشبختانه زبان سینمای آقای پناهی و انتخاب ایده، باعث شده تا کارگردان به زبانی جهانشمول دست پیدا کند و همین باعث همذاتپنداری خوبی با مخاطب غیرایرانی شده و در انتها تبدیل به نوعی کاتارسیست (پالایش روح) می شود.
سینما تکامل هنرهای مختلف و پیچیده است. وقتی میبینم که از این نوع زبان سینما و این درد مشترک چنین استقبالی صورت میگیرد، خیلی خوشحال میشوم.
حتی در مصاحبه های مختلفی که در طول جشنواره کن داشتیم متوجه شدم که خود اروپایی ها سالیان سال نتوانستند در رسیدگی به حقوق زنان با توجه به قوانین مدونی که دارند موفق ظاهر شوند و به سادگی از سنت های رایج خود رهایی یابند.
نمونه بارز آن فیلم «شکسپیر عاشق» است که زن ها تا یک سنی اجازه بازی در صحنه تئاتر را نداشتند؛ اتفاقی که امروز در نمایش های آیینی و سنتی ما مثل تعزیه نیز وجود دارد که نقش زنها توسط پسربچه ها خوانده و اجرا میشود و من امیدوارم تا جایی که امکان دارد سایه این تعصبات و سنتها کمرنگتر شود.
کمی راجع به زیرمتن فیلم صحبت کنیم؛ سه نسل از بازیگران سینمای ایران در این فیلم توسط کارگردان رصد شدهاند؛ نسلی که خانهنشین شده و گاه به زندگی در روستا خو گرفته و نسل فعلی بازیگران سینما که مانند بهناز جعفری با تردید به مسائل و معضلات جامعه خیره شدهاند، اما سؤال من راجع به نسل آینده سینمای ایران است که ناامید و افسرده است و در این فیلم برای حضور در سینما دست به یک «بازیدربازی» میزند تا با هر ترفندی که شده، حتی با فریب دیگران به جهان سینما نفوذ کند. نظر شما دراینباره چیست؟
به نظرم دست بهترفندزدن بخش بیرونی این اثر به شمار میآید! من این سه نسل گذشته، حال و آینده را در هر بشری میبینم! در ایران از این گذشته گریزی نیست! گذشته ای که با یک انقلاب و جنگ درگیر بوده و امروز ادامه بقای این نسل پرهیزکردن و دوربودن از صحنه است.
بازیگران زنی که در گذشته تلاش و مبارزه خود را به اندازه کافی با خانواده هایشان انجام داده اما ناگهان با یک انقلاب و کمی بعد با جنگی ناخواسته مواجه میشوند، طبعا شانسی برای ادامه این حرفه پیدا نمیکنند!
نسل حال که من نماینده آن هستم، با اضطراب و تردید به همهچیز خیره شده است، اما به نظر من نسل آینده امیدوار است و در این فیلم با نشانههای صلحطلبانهای مثل بادکنک سفید روی آن تأکید شده است.
من فکر میکنم عناصری چون «روشنایی، نور و امید» با این نسل همراه است؛ حتی چادر سفیدی که در انتهای فیلم از پیچوخم جادهای طولانی و از جلوی ماشین فیلمساز یا همان راوی اثر عبور میکند، ماجراهای زیادی را طی کرده و اکنون به نقطهای رسیده که امیدوار به آینده است.
این بازیگر را در ایفای نقش خیلی خلاق و توانا ندیدم، به نظرم رسید شاید فیلمساز با انتخاب آگاهانه او سعی در توضیح این نکته دارد که بازیگران نسل آینده سینمای ایران در ارائه نقش های اجتماعی خویش ضعیفاند یا شاید بهتر بود بازیگر دیگری برای این نقش پیدا میشد.اتفاقا او بازیگر نبود و چهره بکری داشت و همین عامل خوبی در انتقال اثر است.
پس موافقید که انتخاب او آگاهانه بود؟
کاملا آگاهانه بود و انتخاب درستی بود. اگر چهرهای آشنا داشت، موضوع فیلم که قرار است کسی بازیگر شود با هسته درام جور درنمیآمد و طبعا بازیگر این نقش باید یک تازهکار به نظر میرسید و چگونگی انتخاب او ماجرای دیگری دارد که از این بحث دور است.
«راینر فاسبیندر»، فیلمساز فقید آلمانی معتقد بود بایسته و شایسته است که فیلمها از فیلمبودن خارج شوند و مخاطب را به واقعیتهای اجتماعی نزدیک کنند. من فکر میکنم این فیلم در فیلمبودن «سهرخ» در انتها با واقعیتهای اجتماعی جامعه خوب چفت شده است. مخاطب از طریق داستان فیلم با جهان سینما و همزمان مقاومت جامعهای سنتی در برابر سینما آشنا میشود، آیا فکر نمیکنید که همین «فیلم در فیلمبودن» فرم و طراوت واقعگرایانهای به هر کدام از رخهای فیلم داده است؟
فیلم با یک شوک شروع میشود. سکانس افتتاحیه صحنه خودکشی و دارزدن یک دختر است؛ درواقع هجوم، تجاوز و حضور تکنولوژی حتی در یک روستا قادر است که زندگی آدمها را تغییر دهد و حتی شتکهای این فضای مجازی که خود از آن گریزانم، دامنگیر من نیز در این کار شده است.این فیلم در فیلمبودن بهنظرم اتفاق خیلی جذابی بهشمار میآید. خیال و وهمی که جعفر پناهی با تلخی به خورد مخاطب میدهد، مثل یک شکلات تلخ است که هم لذتبخش است و هم کام انسان را تلخ میکند.«کشف جوهره نقش و ابلاغ آن به تماشاگر» ازسوی بازیگر شکل میگیرد، شما که در سالن نمایش حضور داشتید، عکسالعمل تماشاچیان نسبت به فیلم را چطور دریافتید، آیا جوهره درام از طریق بازیها انتقال پیدا کرد؟
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. جدا از خودشیفتگیها و منیتها، صادقانه بگویم که شایستگی اتفاقات خوب را دارم. به جشنوارهای آمدهام که صاحب اثر در آن غایب است و همدلی خانواده سینما در این رویداد بزرگ سینمایی باعث خوشحالی من شد. باور کنید امیدوار بودم که آقای پناهی در دقیقه ۹۰ همراه ما باشند، ولی غایببودن او با همدلی، دلسوزی و تشویق بیشتر مخاطبان همراه شد.
حتی همین تأسفخوردنها و همدردی مردم برای من خیلی دلنشین بود. بهعنوان یک هنرمند معتقدم که امروز ما باید دچار زبانی جهانی شویم، ما نباید خود در یک دایره بسته نگه داریم و دور باطل بزنیم؛ مجبوریم که در حیطه کاری خود این دایره را بزرگتر کنیم و به دایره ای به اندازه جهان برسیم.
آیا سؤالی هست که توقع داشتید درباره این فیلم از شما پرسیده شود و من نپرسیده باشم؟
برای من خیلی خوب بود که شما فیلم را با دقت دیدید و سؤالات سنجیدهای مطرح کردید و خوشحالم از این چالشی که به وجود آمد. در آخر امیدوارم آقای پناهی بتوانند فیلمشان را در کشور خودشان نمایش دهند.
فرشته حسینی و بهناز جعفری در جشنواره برلین
«بازی رخ ادامه دارد» عنوان مطلبی بود که چندی پیش راجعبه فیلم «سهرخ» در همین ستون هنری روزنامه «شرق» نوشتم؛ حرکت رخ در شطرنج مستقیم نیست و فیلمساز با این حرکات ضربدری و غیرقابلپیشبینی رخهایش توانسته به راهحل جدیدی برای ادامه فیلم سازی دست پیدا کند. او قادر است درهای بسته را باز کند.در جامعه ما خیلیها به بازکردن این درها عادت دارند و به شیرینی و زیبایی از عهده این کارها بر می آیند، گاهی اوقات سانسور خود وسیلهای میشود تا راههای زیباتری برای هنرمندان پیدا شود و به همین دلیل خیلی خوشحالم که پناهی نیز توانست با این فیلم و گرفتن این جایزه بزرگ، یک قدم به جلو بردارد.
زندگی بهناز جعفری بازیگر ایرانی
من معتقدم که خوشبختی برای کسانی به وجود میآید که قدر آن را میدانند و خوشحالم که شما بهعنوان بازیگری که سالها روی صحنه تئاتر و سینما حضور داشتید، توانستید بالاخره به حق خودتان برسید. امیدوارم که با حضور در این نقش و فیلمی که برنده بهترین فیلمنامه از جشنواره کن شد، فرصت خوبی برای آینده کاری شما مهیا شود تا به موفقیت های بهتری دست پیدا کنید.
بازیگر سریال «بچه مهندس» از روزهای قرنطینه سخن گفت و اینکه انرژی ذخیره شده این روزها انفجار خوبی برای هنر به دنبال خواهد داشت.
بهناز جعفری که مهمان منصور ضابطیان در برنامه «فرش بنفشه» رادیو ایران بود، در ابتدا گفت: این روزها بیشتر خانه بودم و خیلی خیلی رعایت کردم. تمام آجرهای خانه را شستم! بعد از اینکه جشنواره برلین تمام شد، در روزهایی که پروازها داشت لغو می شد، ما سینه خیز خودمان را رساندیم. بعد از آن دیگر رفتم داخل چاله فضایی و در قرنطینه محض بودم!
وی درباره اینکه چطور اوقات فراغت خود را سپری میکند، اظهار کرد: این اتفاق جهانی باعث شد همه به خلوت هایمان برویم و وارد پروندههایی شویم که مدتها بود داشتند خاک میخوردند. همه چیز در این مدت لایروبی شد و می توانم بگویم در این ایام متوجه گذشت شبانه روز نمی شوم.این بازیگر یادآور شد: خود من شخصا به این قرنطینه احتیاج داشتم و از گفتن این موضوع هم شرم نمی کنم. کره زمین هم به این موضوع نیاز داشت.
از اینکه نمیتوانستم همپای گروه ورزش کنم، خجالت میکشیدم
بهناز جعفری: دورهای هم به ورزش پیلاتس پرداختم و زیرنظر یک مربی خوب و در منزل تمرین میکردم. حقیقت این است که نگران بودم که اگر به شکل گروهی ورزش کنم، نتوانم همپای بقیه پیش بروم. درواقع خجالت میکشیدم که اسمم را صدا کنند و بگویند زود باش، به بقیه برس یا مثلا همه 20بار حرکت را انجام دادهاند و تو عقب ماندی. اما بعد مدتی که تمرین پیلاتس را انجام دادم، با مربیام به همفکری رسیدیم که این ورزش برای من مناسب نیست. در مجموع به این نتیجه رسیدم که حرکات قدرتی برای کسی که به اماس مبتلاست، سخت است و بهتر است حرکات کششی انجام دهد. خیلی به این نوع از حرکات ورزشی پیلاتس علاقهمند شدم و آن را ادامه دادم.